از خویشتن پند گرفتم:
او به من آموخت تا شب زنده داری کنم و در حالی که همه ی مردم خفته اند و چون بیدار شوند به خواب روم...
و پیش از اینکه خویشتن به من پند دهد خوابهای آنان را نمیدیم و خوابهای مرا در هنگام غفلتشان نیز نمیدیدند اما اکنون میخوابم در حالیکه به من مینگرند و چون به خواب روند شادمانی میکنم.
کلمات کلیدی:
زندگی جزیره است در دریایی از عزلت و تنهایی.
زندگی جزیره ای است با سنگ هایی از آرزوها و درختانی از رویاها و شکوفه هایی از وحشت و چشمه هایی از تشنگی و در وسط دریایی از عزلت و تنهایی قرار گرفته است.
زندگی تو ای برادر جزیره ای است که از همه ی جزیره ها و خشکی ها جدا مانده است.
هر چند کشتی ها و قایق ها را به سوی سواحلی دیگر بفرستی و هرگاه ناوگانها و کشتی های بزرگ به ساحل تو بیایند تو همان جزیره ی تنها و دور افتاده خواهی ماند. با همه ی دردهای فردی و شادی های دور و اشتیاق نادیده و با همه ی رمز و رازها...
کلمات کلیدی:
تقدیم به همه دوستان عزیزم
با لحنی آرام پرسیدم : زیبایی چیست: مردم درباره آن اختلاف نظر دارند.
گفت : آنچه تو را به خودش جذب میکند. آنچه میبینی و دوست داری بدهی و بستانی. آنچه در آغوش میگیری و تو را در آغوش میگیرد . الفتی است میان اندوه و شادی . سکوتی است که میشنوی .مجهولی است که میشناسی و رازی است که کشفش میکنی.
آنگاه دست های خوشبویش را بر روی چشم هایم گذاشت و چون دست هایش را برداشت خویش را در آن ذره تنها یافتم...
کلمات کلیدی:
تقدیم به همه دوستان عزیزم
با لحنی آرام پرسیدم : زیبایی چیست: مردم درباره آن اختلاف نظر دارند.
گفت : آنچه تو را به خودش جذب میکند. آنچه میبینی و دوست داری بدهی و بستانی. آنچه در آغوش میگیری و تو را در آغوش میگیرد . الفتی است میان اندوه و شادی . سکوتی است که میشنوی .مجهولی است که میشناسی و رازی است که کشفش میکنی.
آنگاه دست های خوشبویش را بر روی چشم هایم گذاشت و چون دست هایش را برداشت خویش را در آن ذره تنها یافتم...
کلمات کلیدی:
تقدیم به همه دوستان عزیزم
با لحنی آرام پرسیدم : زیبایی چیست: مردم درباره آن اختلاف نظر دارند.
گفت : آنچه تو را به خودش جذب میکند. آنچه میبینی و دوست داری بدهی و بستانی. آنچه در آغوش میگیری و تو را در آغوش میگیرد . الفتی است میان اندوه و شادی . سکوتی است که میشنوی .مجهولی است که میشناسی و رازی است که کشفش میکنی.
آنگاه دست های خوشبویش را بر روی چشم هایم گذاشت و چون دست هایش را برداشت خویش را در آن ذره تنها یافتم...
کلمات کلیدی: